سایز متن /
چندی با هم کار می کنند و کم کم نجواها آغاز می شود. این همه تعاونی درست شده؛ ولی بسیاری از جایی، از نا و نفس افتاده اند. نمای کار شورایی است؛ ولی اندک اندک برخی از برخی عضوتر می شوند. موسسه ثبت می شود و چندی پس از آن بر سر سود و زیان، بر سر چگونگی نقش ها یا بر سر اینکه چه کسی بیشتر حق دارد، کار بالا می گیرد. سازمان مردم نهاد یا حزب پی می ریزیم و کم کم به یک گروه در گروه دگرگون می شود. دوباره تکه تکه می شویم و اگر بتوانیم خیمه بر تیر و علم خودمان بالا می بریم.
اینها روایت های زیسته کار گروهی ما در ایران است و برای خیلی های مان در زمینه های گوناگون رخ داده است. بارها هم خوانده و شنیده و گفته ایم که مردم ما کار گروهی بلد نیستند یا فرهنگ ما فرهنگ کار و سود فردی است، نه گروهی و چیزهایی از این دست. پس چگونه است که از همین مردم و آدم ها که می روند جاها و کشورهای دیگری در گروه وارد می شوند و بسیاری با گروه به سر و سامان می رسند؟ چرا بنیان کار در سازمان ها، حزب ها (با هر گرایشی)، نهادها، شرکت ها و انجمن های ایرانی گروهی ریشه نمی گیرد و برخی آشکار یا پشت پرده مهار کار را به دست می گیرند و به نام گروه و با تابلوی همگانی، ولی در راستای خواست و اراده و چیرگی خود پیش می برند؟
از این تاسف بارتر این است که این کژکارکردی نه تنها آسیب شناسی نمی شود و برای توان افزایی و بهبود مهارت های کار گروهی اراده ای نیست؛ بلکه این رویه زرنگی و توانایی و نابغه بودن اینها تعبیر می شود. گرایش، دانش و توانایی کار گروهی سرشتی نیست، که اگر هم باشد، در میان جانداران و جانوران، گونه آدمی گونه ای اجتماعی است و همگان از زیرساخت های سرشتی آن برای آموختن و به کارگیری زبان، دانش و فناوری و کار با هم برخوردار هستند. پس چرا در زمینه کار گروهی میان ما و جامعه ژاپنی یا کانادایی ناهمانندی چشمگیر هست؟ جامعه ژاپنی با پیشینه ای دیرین و جامعه کانادایی با بافتی مهاجرپذیر و به سخنی، آمیزه ای (سالادی) از مردم پرورش یافته در فرهنگ های بسیار گوناگون نمونه هایی از کار و سود برای همه و با همه هستند. وضعیت ما چیست؟ شمار نهادها و حزب ها و سازمان ها و شرکت ها چه بسیار ولی آنهایی که گروهی پیش رفته و پایدار و بالنده زیسته باشند و انشعاب و چندگانه نشده باشند، چندتا است؟ در برخی از آسیب شناسی های فرهنگی و اجتماعی یا در نوشته هایی که بر خلقیات ایرانیان، نخبه کشی یا خودکامگی کانون مند هستند، ریشه های فرهنگی و جامعه پذیری بازگو شده اند؛ ولی باز هم نهاد یا رویه و برنامه ای برای بهبود و دگرگونی در کار نیست. در میان گروه هایی که به راستی گروه نیستند؛ بلکه تنها چند نفر دور هم هستند که هر یک آرمان و کار و سود (مادی یا فرهنگی) خود را دنبال می کنند و همین هم در نسل ها بازتولید می شود. آیا ما هیچ نمونه اجتماعی موفقی از کار گروهی نداریم؟
با همه کاستی ها یک نمونه فرهنگی کامیاب در بازتولید و جامعه پذیری همکاری و باهم بودن، از یک سو هیئت های آیینی-مذهبی (چه شیعی- اسلامی و چه گروه های دینی-آیینی پیروان دین های ابراهیمی به شمار می روند) شناسه (هویتی) گروهی کاری با هم در کنار هم که سده ها استوار و زنده مانده است. همین بافتار گروهی جاهای دیگری در کار و پیشه یا خویشاوندی هم درست پیش می رود؛ ولی تضمینی برای تعمیم آن به دیگر زمینه های زندگی نیست. از سوی دیگر برخی تعاونی های روستایی را هم می توان نمونه هایی از باهم آموزشی همکاری و سود و بالندگی همگانی دانست؛ ولی دریغ که کمتر نامدار کنشگر شهری ای برای آموختن به سوی این نمونه های کارا و اثربخش می رود.
همکاری و کار گروهی خاک و زمین نیست که از نسل پیش به ارث برسد؛ ولی از راه فرایندهای جامعه پذیری نسلی بهتر و روان تر پیش می رود. اگر تاریخ اجتماعی ما دچار خودمحوری پادشاهان و سودخواهی فردی بوده، امروز با این همه دسترسی و نهاد آموزشی و آدم های دلسوز پای کار هنگام آن است که خودمان برای باهم آموختن همکاری و کار گروهی، بازشناسی کژکارکردی ها و گیرو گره های شخصیتی مان آستین بالا بزنیم و از درنگ چندماهه کرونایی بهره بگیریم تا آموزش و پذیرش کار گروهی را پیش ببریم. روز تعاون تنها یک نام در سررسید سالانه نیست. تعاون، همکاری و باهم زیستن است، باید درباره اش بدانیم، بخواهیم کاری کنیم و با برنامه درست نخست از خود آغاز کنیم؛ وگرنه همه این مناسبت ها و تقدیرنامه ها، همه این ساختارهای شکلی به نام تعاونی و شرکت و موسسه و سازمان مردم نهاد و حزب و این شورا و آن شورا درد درخودماندگی فردی ما را چاره نخواهد کرد.